سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معرفی کتاب جشن حنابندان

معرفی کتاب جشن حنابندان

درباره ی کتاب جشن حنا بندان:

سخن نویسنده

هرگاه از نزدیک، شگفت انگیزترین حماسه های ایثار را در جبهه ها می دیدم، از اینکه این همه خلوص به سینه فراخ تاریخ نمی آید و در پشت خاکریزها باقی می ماند، احساس گناه می کردم. چرا که حفاظت از گنجینه های  جنگ را واجب می دانستم و ثبت ارزش های آن را تکلیف. لذا مصم شدم قلم و دوربین را توآمان به خط مقدم زندگی برده مرام جان برکفان خط امام را به تصویر بکشم و فرهنگ زندگی ساز صلواتی ها را به شهر بیاورم؛ که همه نیازمند این مرام خدایی هستیم. همه ی بدبختی جوامع بشری در نداشتن و نشناختن الگو و اسوه های حقیقی زندگی است.تا وقتی فرهنگ طاغوتی حاکم باشد و اخلاق یزیدی رایج، آن جامعه روی سعادت نخواهد دید. به قول حضرت امام، قدس سره الشریف،«جنگ ما بر سر مکتب است؛» اصلا ما می جنگیم تا جنگی نباشد!

اینجا بود که خشاب قلم را پر از واژه کردم و ضامن دوربین را روی رگبار «فریم» ها تنظیم، تا بلکه بتوانیم گوشه ای از خلوص و ایمان و عشق رزمندگان را ثبت کرده به تصویر بکشم. هر چند که این ها زبان دل نمی شوند:

علی و مصطفی در حالی به مشهد نشستند که لبخن بر لبانشان نشسته بود پیکر طلبه جوان «سهرابی» با توپ مستقیم تانک، به دو نیم شد. 

محاسن «نعمت جان محمدی» فرمانده دسته، به خون سرش رنگین گشت و بهشتی پیش چشمانم، در حال سجده، چون پروانه سوخت.

ترکشی دیگر بر بوسه گاه پدر مصطفی نشست.

چندین بار تا مرز شهادت رفتم و از مبح عشق و خاکریز تشویش گذشتم، اما به جایگاه صدق نرسیدم و جرعه ای از آب شراب وصل ننوشیدم. دوستان زیادی در این آزمایش الهی پیروز شدندو با کارنامه قبولی نزد خدایشان پر گشودند و من همچنان بر جای ماندم و راوی خاطراتشان شدم.

چاپ دوم این کتاب، وقتی به دست شما رسیده است که دو یار و همسفر دیرینه ام، بهروز فلاحت پور و شهید سید مرتضی آوینی، نیز به همراهان شهید خود پیوسته اند.

با اینکه سال هاست این دو یار از جمع ما رفته اند اما هنوز آن ها را در کنار خود می بینم و محبت و گرمی دست های مهربانشان را احساس می کنم.

ثواب این کتاب را هدیه میکنم به روح بلند این دو بزرگوار و به دیگر شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی، به پدر شهیدم و برادرم، که رزمنده ای رنج دیده بود، که پس از پایان جنگ با یک دست قطع شده به ملاقات خدا رفت.

حال، شما را به آن وادی ایثار و مدرسه عشق می برم تا گوشه ای از آن صحنه های خدایی و لحظه های جدایی را نشانتان بدهم.

 

والفجر5


معرفی کتاب

کتاب «جشن حنابندان» شامل 2 گزارش از دو عملیات در مناطق جنوب و غرب کشور است که محمدحسین قدمی این گزارش ها گردآوری کرده است.

گزارش اول کتاب در طول عملیات کربلای 5 نوشته شده و گزارش دوم آن که مربوط به عملیات بیت المقدس 4 و در مناطق غربی کشور و بخشی از خاک عراق است، به سفارش شهیدسیدمرتضی آوینی و برای مجموعه «روایت فتح» نوشته شده است.

کتاب در گزارش اول که مربوط به وقایع 10 آذر 1365 تا 9 بهمن 1365 است سعی می کند مراحل ثبت نام و اعزام به جبهه، آماده شدن و آموزش دیدن در پادگان، نحوه آشنایی نویسنده با همرزمانش، توضیحاتش از شب ها و روزهای اردوگاه، نامه های بچه های دبستان به رزمندگان، شوق شان برای رفتن به مناطق عملیاتی و لحظه شماری برای اعزام به خط مقدم و روحیات و فضایل اخلاقی رزمندگان را گزارش کند.

در بخش دوم کتاب که مربوط به وقایع اول آذر 1366 تا 13 فروردین 1367 است، نویسنده موضوعاتی همچون عملیات والفجر 5 و اوضاع و احوال شهر حلبچه، فرماندهان و مناطق عملیاتی، آسیب دیدن چشم هایش، شهادت رزمندگان و وصیت نامه هایشان و خداحافظی اش از جبهه را شرح داده است.


معرفی جشن حنابندان

بخش هایی از کتاب جشن حنابندان:


 

از گرد راه نرسیده دوباره ریاضت و نگهبانی شروع شد، دیشب همسنگر ارژنگیان و تیر بارش در سنگر دیدبانی بودم و امشب را با کمان کش، پاس بخش هستیم. بچه ورامین است. کمان کش جوان رشید و بی باکی است که ترس از او وحشت دارد! هر وقت نوبت پاسم با او می افتد اشهدم را می گویم!

معمول چنین است که در تاریکی مطلقی که فاصله یک متری دیده نمی شود به هنگام سرکشی و نزدیک شدن به پست می بایست اسم شب را گفت تا بچه ها تو را به جای دشمن هدف قرار ندهند. ولی او سینه را سپر می کند و بی توجه به ایست نگهبان جلو می رودتا جایی که یک شب مطفی گلنگدن را کشید و خواست شلیک کند که کمان کش آرام و متبسم گفت: «جرئت داری بزن!»

این بود که وقتی راه پر پیچ و خم و تاریک کانال را طی می کردیم، ده بیست متری از او فاصله می گرفتم.

 


 


 


 

سری هم به نوارخانه می زنیم. چقدر زیبا و باسلیقه درست شده است کانسکیبا هفده اتاقک، چون باجه بلیت فروشی، که رزمنده نوار دخواهش را بدون مزاحمت و سرو صدا توسط گوشی مخصوص گوش می کند و می آموزد. برادر فرقانی در میان آن هاستو غرق در تفکر.

یکی دیگر از فعالیت های قابل تحسین، نمایشگاه باشکوهی است به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب، که به همت برادران تبلیغات لشکر بر پا شده است. بر در و دیوارش، عکسهایی از حماسه و دلاوری است. در میان تصاویر، عکس تکان دهنده ای مرا میخکوب می کند و آن ماشین آتش گرفته حاج بخشی است که دامادش در حال سوختن است و او در تلاش شکستن در خودرو و نجات داماد. برادر فتحیان می گوید: «حاجی با آن اتومبیل همیشگی چهار بوقه اش (بلندگو)مثل همیشه برای تبلیغ رفته بود که مورد اصابت موشک قرار می گیرد. خودش به بیرون پرتاب می شود و دامادش شهید می شود. وقتی از نجات داماد مایوس می گردد به جای اینکه به عقب باز گردد و خبر شهادت را به خانه ببرد با روحیه ی قوی راهی خط مقدم می شود و نزد بچه های رزمنده می شتابد.