سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معرفی دو داستان طنز از مهرداد صدقی

آبنبات دارچینیآبنبات نارگیلی


درباره ی دو کتاب پر فروش آبنبات دارچینی و آبنبات نارگیلی :


این کتاب ها دربار ه ی مجموعه داستان های به هم پیوسته به قلم مهرداد صدقی است . این مجموعه شامل آبنبات هل دار ، آبنبات پسته ای ، آبنبات دارچینی و آبنبات نارگیلی است. این کتاب های طنز بر خلاف کتاب های طنز دیگر که در قالب داستان های کوتاه یا لطیفه اند، هستند.


در اینجا به معرفی بیشتر کتاب های آقای مهرداد صدقی می پردازیم :


آبنبات دارچینی


 

معرفی کتاب آبنبات دارچینی:

آبنبات دارچینی ادامه ی داستان آبنبات هل دار و پسته دار است. ماجرای این کتاب بین سال 72 تا 74 است. در این سال ها اتفاق های غیر منتظره و عجیبی برای شخصیت اصلی محسن می افتد . یکی دیگر از شخصیت های محوری کتاب، پدر دریا است. خواندن آبنبات دارچینی برای کسانی که دو جلد پیشین را خوانده اند لذت بخش است.


آبنبات دارچینی

 

بخشی از کتاب :

حسادت زنانه


وقتی رسیدم جلوی در پلاک دوازده، نفسم بند آمد. با خودم می گفتم یعنی دریا و امین هم با پدرشان برگشته اند بجنورد؟ روی زنگ نوشته بودند خراب است. دو رشته سیم بیرون آمده بود. می دانستم اگر آن ها را به هم وصل کنم،احتمال دارد زنگ بزند. اما از وصل کردن آن ها پشیمان شدم. گفتم نکند یک وقت من را برق بگیرد و وقتی پدر دریا در را باز می کند، در حال برق گرفتگی، با همان حال رعشه و لرزه بگویم : من به غلامی خودتان می پذیرین؟ و او هم تا با من دست می دهد دچار برق گرفتگی بشود و تا قطع برق ، دست در دست هم ، سه ساعت باهم بلرزیم. رویم نمی شد در بزنم. فکر کردم اگر در بزنم و دریا در را باز کند ، چه می شود! کلی با خود کلنجار رفتم. اما باز رویم نشد در بزنم.خواستم برگردم. اما فکر کردم نیامده ام که درنزده برگردم. بدون اینکه در اراده ی خودم باشد، دیدم دارم به شدت در می زنم. یک آن جازدم و از اینکه در زده ام پشیمان شدم. فکر کردم اگر در باز شد ، چه بگویم؟ از آخرین باری که در آن خانه را زده بودم چند سالی می گذشت. یک آن با خودم گفتم دربروم. اتفاقا از آخرین باری که در زده بودم و فرار کرده بودم هم چند سالی می گذشت. وقتی دیدم در باز نشد، کمی شجاع تر شدم و سنگ کوچکی برداشتم و با آن درزدم.خوب بود رویم نمی شد در بزنم؛ وگرنه لابد در را از جا در می آوردم. بعد از چند دقیقه ، خانمی از پشت در گفت: آمد...آمد... کیه؟

_منم 

 جز منم چیز دیگری نتوانستم بگویم. دوباره پرسید : با کی کار داشتین؟ گفتم با آقای میربهبهانی.

_اشتباه گرفتین و...

 

 

 


آبنبات نارگیلی

 


معرفی کتاب آبنبات نارگیلی :


آبنبات نارگیلی جلد پس از آبنبات دارچینی است. محسن شخصیت اصلی بزرگ شده و دانشجو شده است. اتفاق ها در نیمه دوم دهه ی 70 روایت می شود. آبنبات نارگیلی هم مثل دیگر آبنبات ها، جز خنده دار ترین رمان ها برای مخاطبان به حساب می آید. این کتاب فضای نوستالژیکی را به مخاطب می رساند و یادآور خاطراتی است که در این زمان افتاده است.



 

آبنبات نارگیلی

 

بخشی از کتاب :

 آش گرگانی

من و ابی و خانم شهریاری چند بار دیگر با هم رفع اشکال کردیم و آن قدر تلاش کردیم که آخر ترم هر سه موفق شدیم بشویم ده. منظورم ده ترمه است. چون با کسب نمره ی درخشان 25/0 به افتخار مشروطیت نایل شده بودیم. کلاس های ترم جدید که شروع شد، خانم شهریاری حتی به من هم سلام نمی داد چه برسه به ابی . در محوطه ی دانشگاه هم، با دیدن ما، راهش را کج می کرد. معلوم بود مشروط شدن برایش خیلی سخت بوده؛ مثل من. برای ابی هم معلوم بود تحویل نگرفتن های خانم شهریاری سخت تر از مشروط شدنش است. او را درک میکردم. مرتضی هم، چون کمی باعث و بانی ماجرا بود، ابی را درک می کرد. اما متاسفانه حسام که از همه جا بی خبر بود ، اصلا درک نمی کرد حالا که ابی عاشق شده نباید سر به سرش گذاشت. چون دلم برای ابی می سوخت، تصمیم گرفتم با حسام حرف بزنم و او را متوجه این موضوع بکنم که حالا که ابی عاشق شده درست نیست با احساسات پاک و ناپاک او شوخی کرد.حسام کنارم نشسته بود و هنوز کلاس تشکیل نشده بود . تا سر صحبت را باز کردم حسام توی حرفم پرید که باشه بابا... دیگ باهاش شوخی نمی کنم.سعی کردم این موضوع روی خوشحالی من بابت شام تاثیر منفی نگذارد و گفتم: بعله، فقط گفت فعلا اونا رِ به جایی داده که دسترسی نداره پس بگیره.آقای خلیلی مرا از کوچه پس کوچه ها برد و...