سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معرفی دو رمان طنز آبنبات ها از مهرداد صدقی

آبنبات هل دارآب نبات پسته ای

درباره ی دو کتاب پرفروش آبنبات هل دار و آب نبات پسته ای:


این کتاب ها دربار ه ی مجموعه داستان های به هم پیوسته به قلم مهرداد صدقی است . این مجموعه شامل آبنبات هل دار ، آبنبات پسته ای ، آبنبات دارچینی و آبنبات نارگیلی است . این کتاب های طنز بر خلاف کتاب های طنز دیگر که در قالب داستان های کوتاه یا لطیفه اند، هستند.


در اینجا به معرفی بیشتر کتاب های آقای مهرداد صدقی می پردازیم :

 


آبنبات هل دار

معرفی کتاب آبنبات هل دار:

آبنبات هل دار ، داستان طنز از زبان کودک بجنوردی به نام محسن است که برادرش به جبهه می رود و اسیر می شود. محسن کسی است که داستان را بیان می کند که بچه ی آخر یک خانواده ی پنج نفره است. این خانواده در یکی از محله های قدیم بجنوردی زندگی می کنند. از نقاط قوت این کتاب توانایی نویسنده در نشان دادن ماجراهای خنده دار و حیرت آور فضای پشت جبهه است. محسن داستان هایی را تعریف می کند که مردم با مسائل ساده مثل اولین تجربه رفتن به سینما یا دیدن اولین تلویزیون رنگی و... شادی های بزرگی را به وجود می آورند. این کتاب داستان را به گونه ای بازگو می کند که سال هایی که نشان دهنده ی جنگ بوده بسیاری از مردم هم زندگی شاد و خوشحالی داشتند. اگر علاقمند به شنیدن خاطرات شیرین و طنز که در دوران دفاع مقدس و جنگ و پشت جبهه ها هستید خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد می کنیم.


آبنبات هل دار

 

بخشی از کتاب :

توی کوچه با سعید داشتیم یه ضرب بازی می کردیم. دو طرف کوچه با آجر گل کوچک درست کرده بودیم. هر کس فقط با یک ضرب می توانست توپ را شوت کند. نوبت شوت کردن سعید که رسید، حواسم پرت شد و توپ از زیر پایم رفت توی گل. سعید خوشحال بود که بالاخره پس از سال ها توانسته به یک نفر گل بزند؛ اما من به نقطه ی دیگری خیره شده بودم و اصلا بارایم مهم نبود که توپ گل شده یا نه. چشمم به مراد بود که از ماشین جدیدش پیاده شد و زنگ خانه مان را زد. بازی را رها کردم و به طرف خانه دویدم. مراد دوباره به طرف ماشین رنوی دست دومی که تازه خریده بود رفت و یک جعبه شیرینی از توی آن برداشت. ماشین را دقیقا جلوی در پارک کرده بود که از پنجره ی آشپزخانه مان هم دیده شود. با خودم گفتم ای مراد جان ، اگر به جای ماشین مدل بالا با توپ فوتبال یا لباس تیم پرسپولیس به خانه ی ما بیایی نتیجه ی بهتری می گیری .

سلام عمو مراد. چه خبر؟

هیچی؛ آمدم یک خبر خوش بهتان بدهم.

راجع به داداش ممده؟

نه راجع به بی بی ته.

عمو مراد، مگه ما باهم راجع به این چیزا شوخی داشتیم؟ از بی بی خودت چه خبر؟ و...



 

آب نبات پسته ای



 

معرفی کتاب آبنبات پسته ای :

این کتاب به قلم مهرداد صدقی است که در ادامه ی کتاب آبنبات هل دار است . داستان هر دو کتاب از همان بچه ی شیطون به اسم محسن است ، داستان آب نبات پسته ای در ابتدای دهه ی 70 اتفاق می افتد که بسیار شیرین است. در این کتاب که خواهر محسن که اسمش ملیحه است خواستگارهای مختلفی دارد که محسن ماجراهای جالبی را به آنها به اشتراک می گذارد. این کتاب اتفاق های تاریخی بین سال 70 و 72 است که تاثیر زیادی روی زندگی او و خانواده اش می گذارد.


 آب نبات پسته ای

بخشی از کتاب :

راز رومئو و ژولیت

موقعی که خواب عجیبم را برای بی بی تعریف می کردم، به چشم های من زل زد تا ببیند راست می گویم یا دروغ. برایش عین واقعیت را گفتم. اینکه خواب دیده ام محمد دست یک دخنربچه را گرفته و با اشتیاق به طرف جایی می رود که مردم کنار یک مینی بوس جمع شده اند. همه ی مردم خوشحال اندو با رسیدن محمد دست می زنند. بعد ، احسان در حالی که لباس شیکی پوشیده، در میان تشویق مردم از مهد کودک خارج می شود و بی بی هم با خوشحالی جلوی همه کردی می رقصد. آقاجان با رضایت کامل می خواهد هزار تومن به من بدهد؛ اما تنه ای که حمید به او می زند، باعث می شود پول از دست آقا جان بیفتد و یک زن غریبه آن را بردارد. در ادامه ی خوابمبه جای اینکه ماجراهای مربوط به احسان یا بی بی و یا محمد را دنبال کنم، به دنبال آن هزار تومنی و زن ناشناس می گردم. بی بی با نگرانی گفت: من لباس سفید تنم بود؟!نه ولی موهات حنا کرده بودی. یک وقت خدای نکرده مرحوم حاجی رجب دنبالم نیامده بود که مثلا زبانم لال دستم بگیره و بخواد با خودش سوار مینی بوس کنه و بگه بیا بریم قلعه؟ نه! تا جایی که مخواستم برم دنبال پول بگردم که خبری از بابابزرگ نبود. جریان اونجا چی بوده بی بی ؟ و...